مترسکی شبیه یک پرنده پر کلاغ پر

منم هنوز مانده ام در انزوای یک سفر

سفر به عمق چشم ٬ تو حلول ماه چهارده

مسافرم نگه بدار مسافری که در به در

که خام چشم تو شده و آن کویر چشمهات

و تشنه ی لبان تو بدون هیچ دردسر

و داغ می شود نگات و داغ می شود لبت

وخواب می روی و من برای جسم تو تبر

و نیمه های ماه بود که سوخت و هنوز هم

مترسکی برای من ٬ مترسکی که شعله ور

مترسکی که سوخته درون وحشت خودش

وگریه می کند هنوز ٬ چرا خدا ٬ مراببر

پرنده پر ٬ ستاره پر و ماه هم پریده بود

منم درون جاده و در انزوای یک سفر