نخستین گناه من
عشق
و تو
نخستین گناه عالم...
سرخ گونه هایت را
به سرخترین سیب های عالم نمی بخشم...
باران که بیاید
ای دختر زیبای آسمان
قطره های محصور در میان مژه هایت
معنا میگیرد
تو را به عروسی باران می برم
باید رقصید
پای کوبید
و باید...
عشق نخستین گناه من بود
و تو
نخستین گناه که نه
اولین آرزوی سبز عالمی ...
تو را به میهمانی باران خواهم برد...
ممنون از این که به وبلاگ حقیرانه من سر زدی.
موفق باشی.
سلام دوست عزیز. ازت متشکرم که به وبلاگم سر زدی. من خیلی از وبلاگت خوشم آمد. چون من هم عاشقم. مطلب جالبی بود. فقط تنها ایراد وبلاگت نداشن لینکستان است.
اگر وقت کردی بازم به من سر بزن. قربان تو توماس
امید وارم که بتونی عشقت را به مهمانی باران ببری .
سلام قشنگ بود.
آمدنت مبارک محسن جان.شعر زیبایی بود.
سلام از لطفت نسبت به وبلاگم ممنون...
راستش بعضی وقتها که ما مثل مجسمه میشیم یه سکوت احمقانه داریم که باید شکسته بشه ولی وقتی نمیشه ....
سلام مرسی که به من سر زدی.موفق باشی
تو کی تا حالا تو این ساعت ها شعراتو مینویسی
salam..marhaba agra ke sher ra khodet gofti..khosham miyad az in jor javona,,,khodam ham hamintoram,,,donbale alafi nabash,,,agar ham asheghi montazere eshget bemon ke behesh miresi
عالی نوشتی