(سیاه چشم)





سلام دوستان این اولین مثنوی که گفتم امیدوارم که اگه مشکل داشت منو ببخشید و خیلی

دوست دارم که نظرتون رو در مورد این مثنوی بدونم . خدا نگهدار



زن بود و دو تا چشم سیاهش اما

در عمق نگـــــاه من که راهش اما

کی بود؟!دو تاچشم سیاهش هم رفت

در رد ستــــارگان نگاهش هم رفت

امروز دوتاچشم سیاهش می خوام

فردا که صداو آن نگاهش می خوام

صد بار دعـــا میکنم این بار که زن

از دست بلوریــن خودش در دامن

گلهای شقایق و گل یاس و سپید

گل چید ٬برای من ولی یاس نچید

من منتظرم ٬ دوبــاره زن می آید

خندان و رها به سوی من می آید

من منتظرم درون یک بــاغ سپید

زیبا تر از این که هیچ زن هیچ ندید

من آمــده ام تا که غلامت بشوم

یک عمر فدای آن سلامت بشوم

چشمام همیشه در نگاهت تر بود

دستات همیشه در جدایی سر بود

دردی ست برای من که تو ناز کنی

از کنج لبم دوبــــــاره پـــــرواز کنی

یک نقطه ی کوچک که نمی دانم کیست

این بــــار دو چشم منتظر باز گریست

او رفت و منـــــم هنوز اینجا تنهـــام

او رفته ولی هنوز خیسه چشمام

او رفته ولی هنوز می مــــانم من

در خلوت جاده باز می خوانم من

می خوانم و شب هنوز خسته ٬نومید

یک عمر گذشت ٬ بی تفاوت خنــدید

او رفــت و تمام خاطـــــراتم را برد

در موج نگاه من ولی اشک نمرد

او رفته  ولی  نگاه  من  بارانیست

رؤیای (سیاه چشم) زن بارانیست
نظرات 9 + ارسال نظر
hajieh پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 08:57 ب.ظ http://www.hajieh.blogsky.com/

salam
omidvaram shoroe khobi dashteh bashid va hamisheh mivafag bashid
agar khastid be ma ham sari bezanid
motashakeram

علی شفاعت پناهی پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 09:44 ب.ظ http://mahtab1365.persianblog.com

سلام...کار جالبی بود...با کار جدیدی به روزم..سربزن...موفق باشید

مهدی جمعه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:17 ق.ظ http://ghooyesepid.blogsky.com

همون طور که گفته بودی اومدم
میتونی سوالاتو بپرسی
ایران ملوان

زینب جمعه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 09:49 ق.ظ http://bamanbia.blogsky.com

سلام
وبلاگ خوبی دارید.مرسی که به من سر زدی!
در مورد مثنوی هم باید بگم خوب بود،فقط به نظر من کلمه زن اون لطافت خاص رو نداره.کاش از یه کلمه یا نماد دیگه استفاده می کردی.موفق باشی

پرستو جمعه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:06 ق.ظ http://parastoblog.blogsky.com

سلام مثوی که گفتی خیلی قشنگ بود

فروغ دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:19 ق.ظ

سلام...موفق باشی اقای شفاعت پناهی کار ها زیبا هستن اما توی مثنوی به کار بردن کلماتی مثل میخوام..تنهام.دستات...ضربه های بدی به کار زده این کلمات خاص ترانه هستند مگر اینکه توی قالبی مثل غزل استفاده کنیم ازشون.اونم خیلی ظریف. وگرنه باز هم مشکل افرینن......با ارزوی موفقیت روز افزون

مجتبی شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 03:12 ب.ظ http://tazeha.mihanblog.com/

زیبا بود و دلنشین. نقد هم باشه حضوری عرض کنیم. فقط ارتباط عمدی کار و یکدستی فضا تناسب و رونانی موسیقی کلمات کمی ضعیف بود.بعضی از قسمت ها سست شده بود مثل(
دستات همیشه در جدایی سر بود)

مجتبی شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 03:37 ب.ظ http://tazeha.mihanblog.com/

یه چیز دیگه اول اینکه در کامنت قبلی (ارتباط عمودی) و(روانی) را اشتباه نوشته بودم. دوم در مورد کلماتی مثل (میخوام )این را قبول ندارم که نمی تونه مطلقا در مثنوی بیاد. می تونه تو مثنوی هم از این واژه ها استفاده کرد چنانکه خیلی ها هم استفاه کردن و می کنن ولی باید زبان شعر زبان این کلمات باشه. ملاک استفاده از این کلمات تنها ترانه بودن نیست بلکه در اشعار محاوره ای و گریزهای محاوره ای می شود از واژه های شکسته و محاوره ای استفاده کرد.البته به شرط جا افتادن و هم سنخی با زبان و فضای کلی شعر.اما در کار شما با این زبان و فضا - این کلمات جای خوبی پیدا نکرده.یاعلی

بابک دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 09:01 ب.ظ http://sofianGQI.blogsky.com

با سلام
از بازدیدت متشکرم
هم وبلاگت قشنگه و هم شعرات . امیدوارم تو کارت موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد